نوروز پور


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393
بازدید : 333
نویسنده : آوا فتوحی

اگر دوباره ببینمت

بید بلندی بود سر کوچه
کنار جویی که نقره می رفت
با ساز ماه
که در برگها با باران می لغرید
و تنهایی نیمکتی
که به بالا آمدن آفتاب و خستگی عابران منتظر بود.
نگاهها برای چه خیس و مه گرفته اند 
رفتن برای چیست؟
سفری که باید می شد

*
اگر دوباره ببینمت
با تو از خاطره ها خواهم گفت که در کوچه جا گذاشتی
از دلی کنار در
نگاهی که همیشه از پشت پنجره می لغزید
باران آن روزها ریز وسرد بود 
و کوچه تنها
و تو تنهاترین مسافر تنهایی
کجا می رفتی ؟
رفتنت ، رفتن کجا بود؟

*

اگر دوباره ببینمت
با تو از آن ساعتی خواهم گفت که باران آمد
و نگاه تو مه آلود شد .
از صدای کسی که بر آستانه ایستاد .
پیراهنت خیس شده بود
کلاهت بر بند کیفت که بر شانه آویخته بودی
باگامهای کوتاهت متفکر می آمد
و تو می رفتی
رهسپار کجا بودی؟
کجای جهان راه تو بود؟
*
اگر دوباره ببینمت
با تو از آن جا خواهم پرسید
و از روزهایی که داشتی

*
سنگیست خاطره
با نوشته ای بلند
خانه ای کهنه 
زنی حیران که منتظر است
کلیدی بر میخ کناردر آویخته مانده
هزار هزار برگ با بادهای سرگردان می روند
هزار حرف ناگفته در سینه مانده
رفتنت کجا بود؟
ناکجاشهری با آوازها و رازهای سر به مهر

مردی عینک به چشم
آواز می خواند
یکی بر طبلی نامفهوم می کوبد
کودکی در آفتاب می خندد
سگی همه چیز را بو می کشد.

چه کسی آواز را در ساز نهاد
که تمام سازها بی آواز ناکوک شوند
بی ترنم لب
بی ترنم باد
بی ترنم قد
من در انتهای دیوار خانه ات
تصویر نقش شده ی آدمی را دیدم
که چشمانش اندوه هزار گناه
هراس هزار غربت
هزار تنهایی را می گفت
و در انتظار رفتن بود
*
اگر دوباره بینمت
با تو از آن تصویر 
و هزار خاطره خواهم گفت
از قطاری که انتظار را بر من نهاد
درختی که سارهایش پرید
زنی که با درخت تصادف کرد
و اسمش را از سارها گرفت
در آن صبح که تنش در گور می خوابید
نگاهش چیزی دیگر می گفت
خدا حافظ
خدا حافظ
اگر دو باره ببینمت
با تو از همه چیز خواهم گفت
جز
خدا حافظ
خدا حافظ

(علی نوروزپور)

 





:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: علی نوروز پور , ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com